زهره مسکنی

Zohreh Maskani

زهره مسکنی زادۀ 23 بهمن 1351 در تهران، در عرصۀ روزنامه‌نگاری، شعر و داستان‌نویسی برای گروه‌های سنی کودک، نوجوان و بزرگ‌سال فعالیت می‌کند.

مسکنی فعالیت‌های روزنامه‌نگاری خود را از سال 1375 آغاز کرد که حاصل آن انتشار ده‌ها مقاله، گزارش و مصاحبه در نشریات مورداشاره با موضوعات مختلف اجتماعی، شهری، فرهنگی و ادبی است. عضو فعال انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران و در مقطعی دبیر روابط عمومی این انجمن بوده است.

وی همچنین درزمینۀ آموزش و ارتقای فرهنگ ترافیک نیز سوابق و فعالیت‌های چندساله‌ دارد و بر همین اساس، برخی از اشعار او برای کودکان با مضمون آموزش رفت‌وآمد ایمن در شهر سروده شده است. مجموعه شعر 5 جلدی «ماجراهای قندون» حاصل تلفیق شعر کودک و تجارب آموزشی زهره مسکنی درزمینهٔ ترافیک است که سال 1392 با استفاده از شخصیت کودکی به نام قندون در قالب ترانه توسط نشر شهر با 5 عنوان زیر چاپ و منتشر شد:

  • بند، بند، کمربند
  • یه پله و دو پله
  • چرخ، چرخ، دوچرخه
  • بوق، بوق، رسیدیم
  • سبز و سبز و سبزینه

مسکنی دومین مجموعه شعر خود با نام «ماجراهای شهر مورچه‌ای» را نیز سال 1395 توسط نشر شهر منتشر کرد. این مجموعه با شبیه‌سازی زندگی مورچه‌ها و ترسیم شهری منظم و قانونمند در زیرِ زمین تلاش دارد تا کودکان را از طریق ترانه‌های کودکانه با مفاهیم عبور و مرور آشنا کند.

مسکنی مجموعه داستان خود با عنوان «دانی‌لوها» را سال 1389 توسط نشر شهر برای گروه سنّی کودک منتشر کرد. دانی‌لوها موجودات خیالی هستند که نویسنده با استفاده از آن‌ها در فضای فانتزی به آموزش مفاهیم ایمنی عبور و مرور برای کودکان پرداخته است. این مجموعه در سال 1390 جزء آثار راه‌یافته به مرحله دوم داوري داستان كودك جايزه گام اول بود.

مجموعه دانی لوها به دلیل انتخاب نوع نوین آموزش غیرمستقیم فرهنگ ترافیک به دانش‌آموزان با استقبال شایان توجه متولیان امر آموزش در سراسر کشور قرار گرفت.

اولین مجموعه داستان بزرگ‌سال زهره مسکنی «زن کاغذی» نام دارد که با 16 داستان کوتاه این نویسنده در سال 97 توسط نشر داستان منتشر شد.

«ماکارونی با سس مشاعره» اولین رمان زهره مسکنی برای گروه سنی نوجوان است که سال 1400 توسط نشر پیدایش منتشر شد. این کتاب، داستان ۳ دوست را روایت می‌کند که هرکدام ویژگی و شخصیت خاص خودش را دارد؛ یکی کمی تپل است و همیشه می‌خواهد لاغر شود. دومی از دیوار راست، بالا می‌رود و همیشه روی اعصاب است و سومی هم که انگار مامان دوتای دیگر است و مدام می‌گوید باید این کار را بکنیم و آن کار را نه‌!

تا اینکه یک روز سروکلۀ نفر چهارمی پیدا می‌شود که بعد‌ها می‌فهمند با سه تای دیگر متفاوت است…

Scroll to Top