شیوا کاظمی

Shiva Kazemi

ملکه‌ی تفاوت

زندگی من، مثل همه آدم‌ها، از به دنیا آمدن شروع شد. به دنیا آمدنم، بازهم مثل همه آدم‌ها، حاصل ازدواج پدرومادرم بود. اما فقط تا اینجای زندگی من شبیه همه آدم‌ها بود. راستش از همان روز اول تا همین ثانیه که شما دارید این کلمات را می‌خوانید من با همه متفاوت بوده‌ام.

 همیشه خدا قدم کوتاه‌تر از هم‌سن‌هایم بوده و گاه چاق‌تر و گاه لاغرتر از آن‌ها بوده‌ام. همیشه خدا آن‌ها شادمهر یا ساسی گوش‌داده‌اند و من شجریان! آن‌ها گوشی دستشان بوده و من کتاب. آن‌قدر متفاوتم که گاهی می‌ترسم بگویم شب‌ها زود می‌خوابم و صبح‌ها زود بیدار می‌شوم. به هرکدام از دوست‌هایم گفته‌ام خاطرات روزانه می‌نویسم اول شاخ‌هایش درآمده و بعد گفته: «چه حالی داری دختر!»

بین هم‌سن‌هایم کمتر کسی با طرز لباس پوشیدنم یا روسری گذاشتنم حال می‌کند. نود درصدشان باور نمی‌کنند من عاشق مدرسه‌ام و خانم مدیر را مثل مادرم دوست دارم!

اما من همینم! دخترکی که می‌نویسد و بزرگ‌ترین تفریحش مطالعه است. همان شیوایی که درگوشی‌اش از برنامه‌ی یادداشت بیشترین استفاده را می‌کند. همان شیوایی که وقتی بقیه با موهایشان دست‌وپنجه نرم می‌کنند تا صاف شود، در یک دقیقه چیزی انداخته سرش و راه افتاده. همانی که در هر مهمانی مادرش را کلافه می‌کند تا خدای‌ناکرده وقت خوابش نگذرد!

خلاصه من همان شیوایی‌ام که هرکس متوجه می‌شود چند سالش است تعجبی می‌کند و می‌گوید: «جدی می‌فرمایی؟ اصلا بهت نمی‌خوره!»

Scroll to Top