چهارشنبهسوری تق!
چهارشنبهسوری توق!
چهارشنبهسوری بمب!
ما ملتی هستیم که اگر بخواهیم چیزی را به فضاحت بکشانیم، ذرهای در این کار کوتاهی نمیکنیم و کم نمیگذاریم. شاهد مثال این ادعا هم همین بلایی است که سر جشن چهارشنبهسوری آوردهایم.
روزگاری جشن چهارشنبهسوری بهراستی جشن بود! چهارشنبهسوری یا چهارشنبهسهران یعنی چهارشنبهای که بیداری و آگاهی بر مردم حاکم است. «سور» یا «سوریک» به معنای سرخ است و در نگاه ایرانیان، چهارشنبهسوری شادی سرخرنگ آتش را بازگو میکند که در جشنی فراگیر، همه را با هیجان و شادمانی پذیرا میشود.
غروب آخرین سهشنبه اسفندماه هر سال شمسی، به سبب اهمیتی که عنصر آتش در فرهنگ زرتشتیان داشته و دارد، کومههایی از هیزم در کوچه و خیابانها برپا میشد و بچهها، زنان و جوانان با خوشحالی از روی آنها میپریدند و با گفتن «زردی من از تو، سرخی تو از من»، ایام خوشی را در کنار یکدیگر تجربه میکردند. این شب بهانهای بود تا زردی و رنجوری را به دور بریزند و شوخی و شادابی را برگزینند، تا بیماری و غم و محنت بیرون و درون را از خود بزدایند و سلامتی و شادابی را به خانهها بیاورند. این آتشبازی، واقعاً یک بازی بود، فقط یک بازی که در شب چهارشنبهسوری همه را گرد هم میآورد.
آتش در ترازوی هفته در گوش ما زمزمه میکند که از من بیاموز و پذیرای نامهربانی دیگران باش، مهر و گرمی آن را پاسخ ده و هرچه تلخی و زشتی و نگونبختی و پلشتی است، آن را به آتش بده و گرمی را به آسمان پیشکش کن.
بشو چارشنبه هم از بامداد
بدین باغ کامروز باشیم شاد.
— فردوسی
از مراسم زیبای، پرشور و باشکوه شب چهارشنبهسوری، بوتهافروزی است. هفت گله یا کپه خار و خاشاک را در ردیف هم آتش میزنند تا خار دل را به خار زمین بسپارند و از آتش آن مهر و لطف گیرند، تا زردی و رنجوری را به دور بریزند و سرخی و شادابی را برگزینند.
از آن پیشتر هم، مراسمی با عنوان «قاشقزنی» باب بود و جوانان هر محله با سر کردن چادر و پوشاندن سروصورت، در خانه همسایهها میرفتند و با زدن قاشق به کف کاسههایشان از آنها آجیل طلب میکردند. این فرصتی بود برای شیطنتهای دوران نوجوانی و جوانی تا آجیلگیرنده را شناسایی کنند. و صدالبته کم نبودند دلدادههایی که این فرصت را برای تازه کردن دیدارهایشان استفاده میکردند.
و باز از آن پیشتر هم، مراسمی با عنوان «کوزهشکنی» رایج بود. میگویند در بیشتر شهرهای ایران، پس از پریدن از روی آتش، کوزهها را میشکستند. در تهران، یک یا چند سکه را در درون همین کوزههای فرسوده میگذاشتند تا بشکند. چون نیاکان اولیه ما بر این باور بودند که کوزهها، بدیمنی را جذب میکنند و با شکستن کوزههای قدیمی، بدیمنی را از بین میبردند. البته ناگفته پیداست که این سنت، احتمالاً بر اساس یک اصل بهداشتی استوار بوده است، چون ایرانیان قدیم میدانستند که ظروف سفالین را نباید بیش از یک سال در خانه نگاه داشت، زیرا ظروف سفالی لعاب ندارد و قابل شستوشو نیست.
رفتهرفته، مراسم قاشقزنی به محاق رفت؛ کوزهشکنی از رمق افتاد و بهجای آن رفتارهای رادیکالی باب شد و مهمان ناخوانده این مراسم آیینی شد. طوری که قافله تمدنی ما از این هم فراتر رفته و امروز، شاهد هستیم که نهتنها از مراسم قاشقزنی و حرکات موزون خبری نیست، بلکه شب چهارشنبهسوری با چنان شدت و حدتی برگزار میشود که بیشباهت به جهنم نیست.
کومههای کوچک هیزمی، جای خود را به کوههای آتشین و بمبهای آتشزا دادهاند و بهقدری در این کار افراط شده که از آن خاطرات خوش، هیچ خبری نیست. دیگر نمیشود در شب چهارشنبهسوری با خانواده بیرون رفت و از بچهها خواست با طیب خاطر در این مراسم که روزگاری شادی ملی ما را رقم میزد، با بزرگترهایشان سهیم شوند، چه رسد به شادیهای حقیقی. فکر میکنید در این اوضاعواحوال، کسی جرئت میکند چهارشنبهسوری، دست زن و بچه خود را بگیرد و با خوشحالی از کوچه و خیابانها بگذرد؟
ما ملت متمدنی که سعدی و حافظ و مولانا را در دامن خود داشتهایم و توانستهایم مریم میرزاخانیها، پروفسور سمیعیها و … را در عصر حاضر به جهان معرفی کنیم، با این جشن ملی خود چنان بیمهابا در شهرهای بزرگ رفتار کردهایم که در شب چهارشنبهسوری، نهتنها نمیتوانیم با طیب خاطر بگذریم، بلکه اساساً خودمان هم جرئت بیرون آمدن از خانههایمان را در آن شب نداریم. شبی که روزگاری برای نسل ما، شبی پر از خاطرات خوش در کنار هم بودنها و احیای سنت نیاکان اولیه بود.
ما شب چهارشنبهسوری را، بدون هیچ اغراقی، به شب وحشت تبدیل کردهایم. انگارنهانگار که ما همان ملتی بودیم که زمانی فرهنگ ما زبانزد عام و خاص بود و انگارنهانگار که ما جماعتی هستیم که در میان انبوه ضربالمثلهایمان، ضربالمثلهایی مثل «اندازه نگهدار که اندازه نکوست»، یا «نه چندان بخور کز دهانت برآید، نه چندان که از ضعف جانت برآید» جا خوش کرده است.
حالا سالهاست که با شروع چهارشنبه، به شنیدن اخبار بد عادت کردهایم. اینقدر کشته و آنقدر نقص عضو شدنها و اینگونه چهارشنبهسوری خود را که جشنی آیینی ایرانی است و اولین جشن از مجموعه جشنها و مناسبتهای نوروز است، به فنا دادهایم. جشنی که افروختن آتش و بعضی رفتارهای نمادین دیگر آن، بهصورت جمعی در فضای باز برگزار میشد تا باهم بودن را مشق کنیم. ولی حالا تق، توق و بمب!